ازدواج با پرویز شاپور
فروغ فرخزاد وهمسرش پرویزشاپورکه بعدازوی جداشدفروغ درسالهای۱۳۳۰در۱۶سالگی باپرویزشاپورطنز پرداز ایرانی که پسر خاله مادر وی بود، ازدواج کرد. این ازدواج در سال ۱۳۳۴ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج، پسری به نام کامیار بود.
فروغ پیش از ازدواج با شاپور، با وی نامهنگاریهای عاشقانهای داشت. این نامهها به همراه نامههای فروغ در زمان ازدواج این دو و همچنین نامههای وی به شاپور پس از جدایی از وی بعدها توسط کامیار شاپور و عمران صلاحی در کتابی به نام اولین تپش های عاشقانه ء قلبم منتشر گردید
سبک سروده های فروغ
سه مجموعه اول وی را در ردیف شاعران تغزلی قرار میدهد اما روح تازه جویی و حرکت به سوی مرزهای تازه و کشف دنیاهای جدید با ابعادی نو از چهره فردی فروغ ، چهره ای انسانی و جهانی میسازد . و شعر او را به کمال مطلوب نزدیک میسازد .
پس از آنکه فروغ به درک شعر نیمایی میرسد شعرخود را در مرحله تکامل قرارمیدهد ازحالت فردی واحساسی بی رونمیای دوبه سوی شعر انسانی و متفکرانه کشانده میشود . او نیما را برای خود اغاز میداند شاملو نیز پس از نیما فروغ را افسون میکند و با خواند نقطعه شعری که زندگی ستارشاملو متوجه میشودکه امکانات زبان فارسی زیاداست . فروغ باروی آوردن به نیما وشمالو به افقهای شعرنو اجتماعی و حماسی میرسد و از گذشته خود دور میشود.
فروغ در دوره تکامل به محتوی بیشتر توجه داشت و معتقد است که کار هنری باید همراه با آگهی باشد . اگهی نسبت به وجود و زندگی و میگوید : نمیشود فقط به غریزه زندگی کرد ، یعنی یک هنرمند نمی تواند و نباید فقط با غریزه زندگی کند.
تولدي ديگر
همهء هستي من آيهء تاريکيست
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاهان شکفتن ها و رستن هاي ابدي آه کشيدم ، آه
من در اين آيه ترا
به درخت و آب و آتش پيوند زدم
زندگي شايد
يک خيابان درازست که هر روز زني با زنبيلي از آن ميگذرد
زندگي شايد
ريسمانيست که مردي با آن خود را از شاخه مياويزد
زندگي شايد طفليست که از مدرسه بر ميگردد
زندگيشايدافروختنسيگاريباشد،درفاصلهءرخوتناکدو
همآغوشي
يا عبور گيج رهگذري باشد
که کلاه از سر بر ميدارد
و به يک رهگذر ديگر با لبخندي بي معني ميگويد " صبح بخير "
زندگي شايد آن لحظه مسدوديست
که نگاه من ، در ني ني چشمان تو خود را ويران ميسازد
ودر اين حسي است
که من آن را با ادراک ماه و با دريافت ظلمت خواهم آميخت
در اتاقي که به اندازهء يک تنهاييست
دل من
که به اندازهء يک عشقست
به بهانه هاي سادهء خوشبختي خود مينگرد
به زوال زيباي گل ها در گلدان
به نهالي که تو در باغچهء خانه مان کاشته اي
و به آواز قناري ها
که به اندازهء يک پنجره ميخوانند
آه...
سهم من اينست
سهم من اينست
سهم من ،
آسمانيست که آويختن پرده اي آنرا از من ميگيرد
سهم من پايين رفتن از يک پله مترو کست
و به چيزي در پوسيدگي و غربت و اصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودي در باغ خاطره هاست
و در اندوه صدايي ان دادن که به من بگويد :
" دستهايت را
دوست ميدارم "
دستهايم را در باغچه ميکارم
سبز خواهم شد ، ميدانم،ميدانم،ميدانم
و پرستوها در گودي انگشتان جوهريم
تخم خواهند گذاشت
گوشواريبه دو گوشم ميآويزم
از دو گيلاس سرخ همزاد
و به ناخن هايم برگ گل کوکب ميچسبانم
کوچه اي هست که در آنجا
پسراني که به من عاشق بودند ، هنوز
با همان موهاي درهم و گردن هاي باريک و پاهاي لاغر
به تبسم هاي معصوم دخترکي ميانديشند که يک شب او را
باد با خود برد
کوچه اي هست که قلب من آن را
از محل کودکيم دزديده ست
سفر حجمي در خط زمان
و به حجمي خط خشک زمان را آبستن کردن
حجمي از تصويري آگاه
که ز مهماني يک آينه بر ميگردد
و بدينسانست
که کسي ميميرد
و کسي ميماند
هيچ صيادي در جوي حقيري که به گودالي ميريزد ، مرواريدي
صيد نخواهد کرد .
من
پري کوچک غمگيني را
ميشناسم که در اقيانوسي مسکن دارد
و دلش را در يک ني لبک چوبين
مينوازد آرام ، آرام
پري کوچک غمگيني
که شب از يک بوسه ميميرد
و سحرگاه از يک بوسه به دنيا خواهد آمد
کارهای سینمایی فروغ
در سال ۱۳۳۷ سینما توجه فروغ را جلب میکند. و در این مسیر با ابراهیم گلستان آشنا میشود و این آشنایی مسیر زندگی فروغ را تغییر میدهد. و چهار سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۱ فیلم خانه سیاه است را در آسایشگاه جذامیان تبریز میسازند. و در سال ۱۳۴۲ در نمایشنامه شش شخصیت در جستجوی نویسنده بازی چشمگیری از خود نشان میدهد. در زمستان همان سال خبر میرسد که فیلم خانه سیاه است برنده جایزه نخست جشنواره اوبر هاوزن شده و باز در همان سال مجموعه تولدی دیگر را با تیراژ بالای سه هزار نسخه توسط انتشارات مروارید منتشر کرد. در سال ۱۳۴۳ به آلمان، ایتالیا و فرانسه سفر میکند. سال بعد در دومین جشنواره سینمای مولف در پزارو شرکت میکند که تهیه کنندگان سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد میدهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش میشوند. پس از این دوره، وی مجموعه تولدی دیگر را منتشر کرد. اشعار وی در این کتاب تحسین گستردهای را برانگیخت؛ پس از آن مجموعه ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را منتشر نمود.
آخرین مجموعه شعری که فروغ فرخزاد، خود، آن را به چاپ رساند مجموعه تولدی دیگر است. این مجموعه شامل ۳۱ قطعه شعر است که بین سالهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲ سروده شدهاند. به قولی دیگر آخرین اثر او «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» است که پس از مرگ او منتشر شد.
فروغ فرخزاد در روز ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵ هنگام رانندگی با اتوموبیل جیپ شخصیاش، بر اثر تصادف در جاده دروس-قلهک در تهران جان باخت. جسد او، روز چهارشنبه ۲۶ بهمن با حضور نویسندگان و همکارانش در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. آرزوی فروغ ار زبان خودش: « آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آن ها با مردان است».
گاه مي انديشم ، گاه سخن مي گويم و گاه هم سكوت مي كنم. از انديشيدن تا سخن گفتن حرفي نيست. از سخن گفتن تا سكوت كردن حرف بسيار است. در اين باور آنكه سخن را با گوش دل شنيد سخن سخني نغز و دلنشين می شود. اينبار نيز خواستم انديشه كنم ، سخن بگويم. خواستم سكوت كنم تا سكوت سخن را براي دل خود به تصوير بكشم. اي عزيز سفر كرده ، گر به آشيانه ام سفر كردي ، سكوتم را پاسخ ده...
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
شعر و ادب و عرفان و آدرس http://www.sheroadab-zt.loxblog.com لینک نمایید
سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 51
بازدید هفته : 373
بازدید ماه : 1519
بازدید کل : 94194
تعداد مطالب : 1102
تعداد نظرات : 48
تعداد آنلاین : 1